مانيماني، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره

مسافر کوچولو مانی

عکس

سلام پسر گلی سرمات خوب شده ولی من و بابا هنوز درگیر سرما خوردگی هستیم اتفاق خاصی پیش نیومده فقط جمله بندیهات بهتر شده با بابا بازی میکنی میگی" میخوام بجنگم"از این کارتون لاک پشت نینجا یاد گرفتی چند روزی به خونه سازیات علا قه مند شدی میچینی بهم نشون میدی میگی مانی درس کرده ،خوشحال میشی از اینکه میسازی و بعدش هر کدوم رو یه طرف پرت میکنی طبق معمول هم الان با خونه سازی به دست خوابت برده. يه كتاب نقاشي باب اسفنجي گرفتم واست كه قبل از رنگ وبعد از رنگ آميزي  عكساشو گرفتم چند تا عكس هم از محمد رضا و امير صدرا ميزارم           ميدونيد اين تخم چيه؟؟؟؟؟؟؟ فكر كنيد ...
30 دی 1391

ما اومدیممممممم

سلام به همه دوستان خوبم از اینکه در این مدت مارو فراموش نکردین وبه ما سر زدید ممنونم به حول وقوه خدا حال کام ما بهتر شده کارت گرافیکش خراب شده بود که طی یه عمل جراحی سر پایی و در اوردن کارت گرافیک از روده کام حالش خوب شده ودوره نقاهت پس از عمل و میگذرونه واسه همین بهش فشار نمیارم توی این مدت اتفاقای زیادی افتاد که همش یادم نیست مهمترین این بود که دایی رضا یعنی داداش خودم ماموریت داشته به بندر عباس که تونست یه سری هم به ما بزنه و مانی و من و کلی خوشحال کنه از وقتی که مانی فهمید هی میگفت دایی بیاد بریم پارک ایتون .  موقع اومدن داداشم ،دریا خراب بود (چون باد میزد) توی کشتی کلی با تکون ومکون رسید البته گف...
20 دی 1391

اطلاعیه

باسلام بدین وسیله اعلام میدارم که کامپوتر ما چند روزه که مریضه ومن نمیتونم بیام وب از همه دوستان خواهش میکنم برای سلامتی کام ما دعا کنن  که خرج زیادی رو دست ما نزاره تا زودتر بیام ...
14 دی 1391

جلسه بابا

سلام گلي مامان امروز از طرف شركت بابا  يه جلسه مشاوره گذاشتن كه شما هم همراه با با رفتي البته خواب بودي كه بابا اومد موقع رفتن به جلسه بيدار شدي و گريه كردي وبابا گفت اشكال نداره لباس بپوش بيا خلاصه رفتي توي جلسه گلاب به روي همه به بابا گفتي جيش داري كه بابا براي اولين بار شمارو به توالت برد تو جلسه بابا بهت كيك مي داد كه مورد تشويق آقاي مشاوري كه صحبت ميكرد قرار گرفت بهش گفت آفرين به اين پدركه به بچه ميرسه ديگه نميدونست كه......   الان هم با بابا باب اسفنجي نگاه ميكني كه كار هر روزته ...
7 دی 1391

قصه بگو .. بازم بگو باب اسفنجیک-ياد زلزله بم

سلام پسر گلی مامان چند وقتی هست که موقع خواب برات قصه میگم تا راحتر بخوابی چند شب پيش گفتم ماماني ميخواي قصه باب اسفنجي رو برات بگم شما هم كه عاشق با هستي گفتي اره ماماني،منم شروع كردم يكي از كارتونهاي باب اسفنجي رو كه پاتريك واختاپوس هم توشبودند برات تعريف كردم بعد از اينكه قصه تمام شد قصه منو تكرار كردي وگفتي ماني بلد نيس مامان باب اسفنجيك بگهدوباره يه قصه ديگه ازباب گفتم البته سعي ميكنم قصه ها آموزنده هم باشه   خلاصه قصه كه تموم ميشد هي ميگفتي دوباره ،منم كه خميازه ديگه اجازه قصه گفتن نميداد گفتم بقيه بمونه فردا شب كه خدا رو شكر قبول ميكردي و ميگفتي" پشت" يعني پشتتو بمالم بعد ميگفتي "بتل" كه...
6 دی 1391

یلدای بدون هندوانه

سلام گل پسر مامان امسال شب یلدا رفتیم خرید که اجیل و تنقلات خریدیم ولی هر چقدر گشتیم هندوانه پیدا نکردیم یا هندوانه های کوچیک که خوب نبودند چون اینجا جزیره هست این چیزا پیش میاد دیگه ،مثل عید نوروز که نون قحطی میاد ما که نمیدونستیم هندوانه هم همین طور میشه آقای میوه فروش میگفت خانم چرا دیر اومدی  اون شب هم شما خیلی بازی کردی توی پارک وقتی اومدی خونه زود خوابیدی پسر گلم،به هر حال یلدای بی هندوانه هم واسه خودش خاطره ای هست   ...
2 دی 1391
1